navbar_img

سوالات متداول

مشاهده بیشتر

چرا گرافیک اهمیت دارد؟

گرافیک‌ زبانی رسا و فارغ از چهارچوب جغرافیا برای گفتگو و ضربه‌زدن به حواس بشری‌ست. زبانی که می‌تواند بلندتر از کلمات سخن بگوید، آشفتگی و زیبایی جامعه و مردم را منعکس کند و مخاطب را وادار به روبرو شدن با واقعیت‌ها و رخداد آن‌ها کند. در این‌جا گرافیک ابزاری برای گسترش دیدگاه‌هاست. ابزاری که احساسات عمیقی برمی‌انگیزد و جوهره‌ای از بیان خام و بدون کاستی را مجسم می‌کند.

گرافیک اما نه برای مقاصد شبه‌کاپیتال؟؟

بله! به عقیده‌ی من طراحی گرافیک، هر زمان که از جاه‌طلبی‌های شبه‌سرمایه‌داری جدایی بیابد، داستانی عمیق‌تر را روایت می‌کند. داستانی که فراتر از کالا بودن و/یا/ کالاشدن است. در این مدیوم, هر خط و منحنی، نسخه تجاری یا بهداشتی هنر را رد می‌کند. هدف، در آغوش گرفتن نواقص و ایجاد تصاویری‌ست که ایده‌های متعارف "کاربردی" را به چالش می‌کشند. در جغرافیای طراح، جایی که تقابل بین فردیت و هویت جمعی پیوسته در جریان است، گرافیک نه تنها یک رسانه, بلکه یک بیانیه است. هر اثر گرافیکی در این کالکشن‌ها، به طریقی به بافت پیچیده فرهنگ ایرانی و پیچیدگی مردم دوخته شده و در کنار آن‌ها می‌ایستد. درست برخلاف رویکرد سرمایه‌دارانه نسبت به گرافیک که با تمام قوا, در برابر مردم می‌ایستد.

محدوده‌ی کارکرد گرافیک در این دیدگاه کجاست؟

در دیدگاه من, گرافیک قدم بلندی به‌سمت هنر برداشته‌است و به همین جهت لازم است مابین طراحی و هنر خطی بکشیم. با ارجاع به دونالد جاد باید گفت ((طراحی باید کار کند، هنر نیازی به این کار ندارد)). او با تعریف کارکرد بعنوان یک سنجه، این دو را به وضوح از یکدیگر جدا می‌کند. در هسته اصلی، تمام طراحی‌ها، برای اینکه به عنوان طراحی و دیزاین شناخته شوند، باید کارکرد داشته باشند. اگر یک دیزاین کارایی نداشته‌باشد, عملا نقض غرض است. مثلا اگر من یک میز طراحی کنم، یکی از اهدافم این خواهد بود که قرار دادن اجسام بر روی آن راحت باشد. بله من می‌توانم یک میز طراحی کنم و آن را به قدری شیب‌دار کنم که دیگر نتوان بر روی آن جسمی قرار داد اما در آن صورت، میز دیگر میز نیست و به یک مجسمه تبدیل می‌شود. هنر، از سوی دیگر، می‌تواند فقط باشد. نیازی به انجام کاری ندارد. احتمالا بتوان پذیرفت که چیزی تنها زمانی واقعاً زیبا است که هیچ کارکردی نداشته باشد. هر چیزی که واقعاً مفید است، زشت است. مفیدترین اتاق در خانه، توالت است. شاید به‌قول ریچارد سِرا هدف هنر این است که هیچ هدفی نداشته باشد و یک هنرمند خوب کسی‌ست که یک دنیای خاص و شخصی خلق می‌کند و باقی انسان‌ها به عنوان بینندگان اجازه می‌یابند به این دنیا نگاه کنند، آن را با دنیای خود مقایسه کنند و دیدشان را به زندگی گسترش دهند.

چرا باید برای گرافیک هزینه کرد؟

خلاقیت در دامنه‌ی زندگی تعریف می‌شود و زندگی را, پول پیش می‌برد. این تضاد نیست، بلکه ضرورت است. گرافیک در این چهارچوب, صدایی منتقدست که بر نابرابری‌های ناشی از پول هجوم می‌برد، نه بر خود پول بعنوان یک پدیده. با خرید این آثار یا آثار هنری دیگر، فرد صرفا هنر را بعنوان کالا به دارایی‌های خود اضافه نمی‌کند؛ بلکه در توانایی به چالش کشیدن هنجارهای اجتماعی و در نتیجه پویایی فکری جامعه‌ی پیرامون خود, سرمایه‌گذاری می‌کند. پس در این معادله, گرافیک (هنر در معنایی عام‌تر) همان فاکتوری‌ست که سرمایه مالی را به ابزار رشد اجتماعی تبدیل می‌کند.